سفر
روز ٥ شنبه بود که با بابا وعزیز و حاج خاله اینا رفتیم سرعین. این دومین باری که تو رو می بریم سرعین .بار اول فقط ٦ ماه داشتی.ولی از همون بچگی خدارو شکر خوش سفر بودی.اصلا اذیتمون نکردی .دفعه پیش با مامانی و عزیز و دایی جون رفته بودیم.خیلی خوش گذشت.
تو عاشق اینی که بذارمت بدو بد کنی. یه کم تو ماشین اذیت می شدی اخه خیلی گرمت میشد.البته سرعین هوا خنک بود .وای فقط شب خیلی بد بود .من سردم بود همشم نگران بودم نکنه تو سرما بخوری به خاطر همون شبو تا صبح تو رو روی پام گذاشتم و نخوابیدم>فرداش چشمامو به زور باز میکردم
تو مسافرت تو همش بغل صبا و سینا بودی.خیلی خوش گذشت .
ماشالله از وقتی به دنیا امدی یه عالمه مسافرت رفتی.سرعین ٢ بار تا حالاوتهران و قزوین و...تازه امسال مشهد هم رفتی و مشهدی هلیا شدی.
ماه پیش هم با عمو سیامک و خانمش رفتیم بانه .وای هلیا توی راه تو حالت به هم خورد ومنو حسابی کثیف کردی البته به نفع من شد چون مانتوم کثیف شده بود یه مانتوی تازه خریدم منم که عشق خرییییییییییییییییید.
فرداهم بابا میخواد بره تهران دوره احتمالا ما رو هم ببره.اینم یه سفر دیگه