هلیاهلیا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

هلیا عشق مامان و بابا

مهمونی

1392/12/14 1:08
نویسنده : مامان هلیا
623 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نانازم.چند وقت پیش دوستم  با بچه هاش امدن خونمون.خاله سارا دوست دوران تحصیلم/ما از راهنمایی با هم دوستو همکلاسی بودیم و همیشه  رو یه نیمکت مینشستیم.الانم مثل همون موقع با هم دوستیمقلب.البته اون زودتر از من ازدواج کرد و لی تو حاملگی دومش شما و دو قلو های خاله سار ا فقط یه هفته فاصله دارین.شما یه هفت بزرگتریچشمک

اون روز شما با دیدن دوقلوها و نیما خیلی شوکه شد ه بودی،تعجباخه خونواده های ماکلا کم جمعیتن.اینور که فقط پارمیس اون طرفم فقط امیر حسین.خلاصه خونهی ما شده بود میدون جنگ.از یه طرف بچه ها وسایلاتو بر میداشتن شما جیغ میزدیعصبانیاز یه طرف دو قلوها با هم دعوا میکردنو گریه میکردنگریهاز یه طرف نیما با مامانش دعوا میکردکلافهاز یه طرف من مدام بهت تذکر میدادم که با بچه ها بازی کنقهر خلاصه یه جوری شده بود دیگه صدای منو خاله سارا که مثلا میخواستیم با هم حرف بزنیم به هم نمیرسید،دوتا مونم این جوری شده بودیمهیپنوتیزمآخکلافهابلهاسترسعصبانیسبزیول 

بعد یه مدت یه نگاهی به همدیگه انداختیمو تا میتونستیم خندیدیمقهقههقهقههقهقهه

قرار گذاشتیم بدون بچه ها گهگاهی در بیام بیرونو همدیگرو ببینیم.

خدا انشالله شما بچه ارو برای ما حفظ کنه                          الهی امین

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)