هلیاهلیا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

هلیا عشق مامان و بابا

سفر

روز ٥ شنبه بود که با بابا وعزیز و حاج خاله اینا رفتیم سرعین. این دومین باری که تو رو می بریم سرعین .بار اول فقط ٦ ماه داشتی.ولی از همون بچگی خدارو شکر خوش سفر بودی.اصلا اذیتمون نکردی .دفعه پیش با مامانی و عزیز و دایی جون رفته بودیم.خیلی خوش گذشت. تو عاشق اینی که بذارمت بدو بد کنی. یه کم تو ماشین اذیت می شدی اخه خیلی گرمت میشد.البته سرعین هوا خنک بود .وای فقط شب خیلی بد بود .من سردم بود همشم نگران بودم نکنه تو سرما بخوری به خاطر همون شبو تا صبح تو رو روی پام گذاشتم و نخوابیدم>فرداش چشمامو به زور باز میکردم تو مسافرت تو همش بغل صبا و سینا بودی.خیلی خوش گذشت . ماشالله از وقتی به دنیا امدی یه عالمه مسافرت رفتی.سرعین ٢ بار تا حالاوتهرا...
1 مرداد 1392

بدون عنوان

سلامی دوباره خیلی وقته حوصله درست و حسابی واسه نوشتن ندارم. دخترم منو ببخش که این روزا مامان بدی شدم.دست خودم نیست باور کن .خیلی عصبی شدم دارم تمام سعیمو میکنم که ..... امروز تولد داداش امیر . میخوام بهت لباس عروس بپوشونم. وایییییییییییییییی که چقدر ناز میشی.فقط حیف که موهاتو کوتاه کردم. اونم به خاطر خودت بود میخواستم موهات مرتب بشه .ولی الان خیلی پشیمونم همه هم شدید مواخذم میکنن میگن چرا موهای نازشو کوتاه کردی.ولی من بهت قول میدم به امید خدا موهای قشنگت زود رشد کنه.اونقدر  بهت گفتن شبیه پسرایی دیگه خسته شدم.ولی منو بابا کچلیتم دوست داریم. خیلی شیرین شدی قوربونت برم.وقتی تشکر میکنی {دستتو میذاری رو سینتو خم میشی}میخوام بگیرمت بغلمو ...
1 مرداد 1392

بدون عنوان

امروز میخوام دخملمو ببرم کلاس نقاشی.به هر کی میگم از خنده ریسه میره.اخه تو خیلی کوچولو موچولویی.قربونت برم عسل مامان یه عالمه برات وسایل نقاشی خریدیم .بابا رفته دوره خدا کنه زود بیاد دلم براش تنگ شده ...
11 تير 1392