مامان هاپوی هلیا
عشقمممممممممممممممممممممم
خجالت میکشم این پستو برات بذارم ولی...
دیشب منو تو تنها بودیم بعد من رفتم اشپز خونه برات غذا درست کنم وایییییییییی اومدم دیدم نشستی پای لب تابو نصف دگمه هاشو در اوردی.نمیدونم چه طوری این کارو کرد بودیمنم کهاولین بار بود اینجوری دعوات می کردم حتی یه کوچولو فیزیکیم اومدم اخه واقعا عصبانی بودم.ولی بعدا اونقدر پشیمون بودم که نگو .الانم عذاب وجدان دارم هر چند تو سرتخ تر از این حرفایی.الانم نمیدونی با چه مصیبتی دارم تایپ میکنم باید سرمون خلوت شد ببریم بدیم درست کنند.
بازم با این همه دوستت دارم ,تو عشق منی ,منو ببخش دخملم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی