قلب شکسته
هلیای عزیزم.دختر ماهم.یه ٢ هفته ای میشه دل و دماغ اینکه از شیرین کاریات و شیطونیات بنویسمو ندارم. اونم به خاطر اینکه عزیزی رو از دست دادیم.دخترم نعمت دایی مهربونمون ÷ر کشید اسمون رفت پیش خداو ما موندیمو خاطراتش.نعمت دایی تو رو خیلی دوست داشت همیشه تو رو میدید میگفت دیگه سفید شدی {اخه عزیزم کوچولو که بودی یه کم رنگت سبزه بود}ومیخندید.اره عزیزم مصلحت خداوند این جوری بود.قربونت برم منو ببخش اخه این روزا دست خودم نبود همش پیشت گریه میکردم و تو ناراحت میشدی.خدا انشاالله به خوانوادش صبر بده ,انشاالله گل پسراش بزرگ بشن ,اقا بشن,اسم پدرشونو زنده نگه دارن همون کاری که بابا و عمو انجام دادن.خدایا به امید تو و به امید روزهای افتابی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی