رویا
هلیا جونم
.امروز که این ویلاگ رو برات درست کردم دقیقا ١٥ ماهو ١١ روزو ٢٠ ساعت که به دنیا اومدی . خیلی وقت میخواستم این کارو بکنم ولی همش امروز و فردا میکردم .ولی بالاخره الان که ساعت ٤.٤٥ دقیقه شب و من به خاطر تو بیدار موندم وبلاگتو درست کردم.هلیای من این ١٥ ماه برام مثل یه رویابود.چقد زود گذشت.خدایا برای لحظه لحظه ی این مدت شکر.میدونم خیلی وقتا بی حوصلگی کردم ناشکری کردم ولی خدا جونم هزار ان هزار مرتبه تو رو شکر میکنم به خاطر این موهبت الهی .
هلیا جونم تو ٢٤ اسفند به دنیا اومدی و با خودت شادی و برکت اوردی .اولین بار که تو اتاق عمل پرستار تو روبه من نشون داد چه حس خوبی داشتم. یه دختر تپل پر مو .و البته شبیه بابا حمید.
بابا حمیدت تعریف میکنه میگه :همین که چشمم به هلیا افتاد گفتم اااا این که منم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی